سوگلسوگل، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 28 روز سن داره

سوگل

کلوت های شهداد و ...

سلام جمعه گذشته 20/08/90 با چندتا از دوستامون رفتیم کلوت های شهداد.جای قشنگی بود و سوگل هم تا می تونست با دوستاش بازی کرد.   شایلین ، سوگل ، هستی و روژان   سوگل یاد گرفته لباس عروسکشو دربیاره     پنجشنبه 27/08/90 (سوگل و روژان حسابی خوش گذروندن)  ...
28 آبان 1390

واکسن یک سالگی و ...

سلام مونسم هفته پیش که واسه جشن تولدت رفته بودیم سیرجان،من و تو اونجا موندیم و صبح شنبه با مامانی و عمه مریم رفتیم که واکسن یک سالگی تو و چهار ماهگی بیتا رو بزنیم.واکسن بیتا رو که همونجا زدن ولی من و مامانی به خاطر واکسن تو مجبور شدیم بریم یه درمانگاه دیگه. خلاصش  اینکه واکسن سختی نبود و فقط یه جیغ کوچولو زدی. و اما اینکه دلبرم وقتی من یا بابات داریم نماز می خونیم تو هم سرتو میاری پایین به سمت مهر و دهنتو باز و بسته می کنی و آهسته یه چیزایی با خودت می گی و مثله فرشته ای و دلم می خواد تو این لحظه یه عالمه ببوسمت.  یاد گرفتی به دایی بگی دای،تلفن ت،بدش بش،بریم...
21 آبان 1390

تولدت مبارک عسل زندگی

    قلب مامان چند شب پیش با بابا مسعودت راجع به این یک سال که تو هدیه آسمونی رو داریم صحبت می کردیم و واقعا باورمون نمی شد که چقدر زود این مدت گذشت.تو این یک سال تو خیلی تغییر کردی و حتی موقعی که عکس و فیلم های سه چهار ماهگیتو نگاه می کنم دلم واسه اون وقت هاتم تنگ می شه. فقط می شه گفت خیلی دوست داریم و همه سعیمونو می کنیم که بهت یاد بدیم خوب زندگی کنی و همون طور که حتی قبل از داشتنت همیشه از خدا می خواستم هر وقت به من فرزندی داد،سالم و صالح باشه،باشی. برای جشن تولدت خیلی دلمون می خواست مامانی و بابایی و دایی هاتم می آمدن،اما متاسفانه واسشون مشکل بوداین همه راهو بیان کرمان واسه همین قرار شد تولدت...
11 آبان 1390

اولین قدم های سوگل

سلام دوستان گلم سوگل مامان کم کم داشت تمرین راه رفتن می کرد که متاسفانه به دلیل بیماری ویروسی یک هفته شدیدا مریض شد.همه ما حسابی اذیت شدیم و واسش غصه خوردیم و چون دوست ندارم دوباره اون چند روز یادم بیاد دیگه توضیح نمی دم چی شد فقط از خدای مهربون می خوام هیچ کوچولویی بیماری سخت نگیره. و اما شنبه گذشته مونس مامان بهتر شد و دوشنبه شب (02/08/90) بعد از اینکه مهمانی که داشتیم تمام شد و مشغول جمع و جور کردن خونه بودیم دلبر مامان به تنهایی 3 قدم راه رفت و ما کلی خوشحال شدیم روز جمعه هم واسه نفسم یه جفت کفش خوکشل خریدیم.   ...
11 آبان 1390
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به سوگل می باشد